شما اینجا هستید
ارزيابی مخدوش انتقال آب خزر به کوير

ارزيابی مخدوش انتقال آب خزر به کوير
اين روزها بحث تأييد شبههبرانگيز رئيس سازمان حفاظت محيط زيست بر پروژه انتقال آب خزر به استان سمنان بسيار داغ است. شايد بتوان گفت هيچ پروژه ملی را در ايران نمیتوان يافت که تا اين حد با واکنش جدی جامعه مدنی از متخصصان گرفته تا رسانهها و حتی مديران دولتی و نمايندگان مجلس مواجه نشده باشد. درست بر خلاف ادعاهای بعضی از مسئولان، اين مخالفتها به هيچ عنوان سياسی نيست، چون بدنه محيطزيستی جامعه از حاميان جدی رئيسجمهور در انتخابات بوده است.
اين واکنشها نشان از بلوغ جامعه مدنی کشور دارد که حاضر نيست منافع ملی را با منافع سياسی، جناحی و قومی و قبيلهای قاطی کند. نگاهی به واکنش رسانهها نشان میدهد هم رسانههای حامی دولت و هم منتقدان و هم صداوسيما بهطور بیسابقهای از خطرات اين پروژه چه از ديدگاه محيطزيستی و چه از ديدگاههای اقتصادی و امنيت ملی میگویند. بهتازگی رئيس سازمان حفاظت محيط زيست و معاونان انسانی و دريایی ايشان تأكيد کردهاند کاری به جنبههای ديگر ماجرا ندارند و فقط از نظر محيطزيستی آن را بررسی و تأييد کردهاند. اين سازمان طبق قانون، ارزيابی زيستمحيطی از مجری درخواست کرده است.
کارفرمای شركت توسعه منابع آب و نيروی ايران وابسته به وزارت نيروست و ارزيابی زيستمحيطی از سوی شرکت «مهابقدس» انجام شده که باز هم وابسته به وزارت نيروست. اين اولين خلط مبحث است. من نمیدانم اين از نظر حقوقی درست است يا نه. ولی منطق و دانش اندک من میگوید در اينباره مهمترين اصل تضاد منافع رعايت نشده است. مثل اين میماند که در دادگاه اعضای هيئتمنصفه را یکی از طرفهای دعوا تعيين کند. چگونه میتوان به ارزيابی شرکتی اعتماد کرد که خود ذینفع اغلب پروژههای سد و انتقال آب است. شرکت مهابقدس در کارنامه خود ساخت و تأييد سد گتوند را دارد که اتفاقا زمانی که آقای کلانتری رئيس سازمان حفاطت محيط زيست نشده بود، خواستار محاکمه سازندگان آن سد شده بود (مستند مادرکشی).
نگارنده به بخش اول مطالعات پايه گزارش ارزيابی تفصيلی اثرات زيستمحيطی دسترسی پيدا کردم. اگر گزارش ديگری وجود داشته باشد، خبری ندارم. بنابراين نقد من بر همين گزارش متمرکز است. اين گزارش در ۶۶۸ صفحه تهيه شده است. بخش عمده آن مربوط به کليات، معرفی و جغرافيای مسير، زمينشناسی، خاکشناسی، مسائل فنی و آبشيرينکنها و لولههاست. طبيعی است مهمترين بخش ارزيابی زيستمحيطی به تأثيرات پروژه بر دو محيط دريایی (تأثيرات بيولوژيکی و فيزيکو-شيميایی مبدأ) و تخريب و تأثيرات پرداخته باشد.
بر اساس گزارش شرکت مهابقدس، در کل ۴۵۰ کيلومتر مسير لولهکشی خواهد شد که جمع طول لولهها ۶۵۰ کيلومتر است. طبيعی است انتظار است گزارش ارزيابی زيستمحيطی کل مسير ۴۵۰ کيلومتری حداقل به عرض یک کيلومتر مطالعه شده باشد و شواهدی بر نداشتن تأثيرات جدی زيستمحيطی در اين مسير وجود نداشته باشد. در صفحات ۳-۲۵۱ در اولين پاراگراف آمده است:
«پوشش گياهی در محدوده طرح با نگرش تيپولوژی و با تكيه بر مطالعات ميدانی طی ۱۰ روز كار صحرایی در منطقه هيركانی خزری و دشت و كاربرد تصاوير ماهوارهای مورد بررسی و شناسایی قرار گرفته است. در اين بررسیها در محل هر تيپ پس از تعيين و درستنمایی اندازه قطعه دقيق كوادرات [پلات يا مربع نمونهبرداری] برای شناخت دقيق موجودی در آن و درصد عناصر تيپ، دو کوادرات ۲ در ۲ در دشت و در موارد لازم تا ۱۵ كوادرات ۱۰ در ۱۰ در بخش جنگلی اجرا شد و اندازهگيریهای لازم در آنها انجام شده است».
در متن به هيچ منبعی اشاره نشده است و به نظر میرسد نويسنده(گان) يا از منابع علمی که پوشش گياهی مسير را تحقيق کردهاند، اطلاعی نداشتند يا بعد از بررسی متوجه شدهاند اين منطقه کاملا بکر و تحقيقی در آن انجام نشده است. اگر منبعی بوده است و استفاده نشده که کمکاری تهيهکنندگان است و اگر نبوده، پس کار سخت است و وظيفه كارفرماست که آنی تحقيق را انجام دهد. آنچه از اطلاعات بعدی گزارش بهدست میآید که نويسندگان فرض دوم را مبنی بر گزارش خود قرار دادهاند و آنچه نگاشتهاند، بر اساس همان ۱۰ روز کار صحرایی است. جمله مربوط به مربعهای نمونهبرداری کاملا مبهم است و بهدرستی نمیتوان مشخص کرد چه تعداد مربع در مسير مورد بررسی قرار گرفته است. ولی با توجه به زمان مورد استفاده (يعنی ۱۰ روز) همان حداکثر ۱۰ مربع نمونهبرداری ۲ در ۲ متر در دشت و ۱۵ مربع نمونهبرداری ۱۰ در ۱۰ متر را در جنگل میتوان قبول کرد. به عبارتی به طور متوسط در هر ۱۸ کيلومتر يک مربع برداشته شده است. در ضمن در متدولوژی ذکر نشده که از اين مربعهای نمونهبرداری چه دادههایی استخراج شده است.
مثلا آيا روش جمعآوری اطلاعات بر مبنای روش براون بلانکه (روشی که در آن همه گياهان هر مربع فهرست و ميزان فراوانی و پوشش آنها تعيين میشود) بوده است؟ ذکر جمله استفاده نگرش تيپولوژی (که فاقد اعتبار علمی در علم پوشش گياهی است)، نشان میدهد که تهيهکننده(گان) اين گزارش اصلا با روشهاي علمي مطالعات پوشش گياهی و تنوع زيستی آشنایی نداشتند. البته در ۱۰ روز کاری ميدانی نمیتوان انتظار داشت که در اين مسير طولانی اطلاعات علمی درستی جمعآوری شود. اگر تهيهکننده گزارش هر ۱۰ روز کاری را در مسير به جمعآوری داده مشغول بوده باشد، در هر روز بايد ۴۵ کيلومتر را مطالعه میکرده که بههيچعنوان امکانپذير نيست. با توجه به شيب تند منطقه و تغييرات بسيار شديدی که با تغيير ارتفاع در ترکيب پوشش گياهی ديده میشود، انتظار است تهيهکننده گزارش حداقل در هر کيلومتر يک مربع نمونهبرداری آنهم با روش فلوريستيک و ثبت همه اطلاعات خاکشناسی در مسير مطالعه میکرد که بر اين اساس برای بررسی اثرات زيستمحيطی اين انتقال حداقل ۴۵۰ مربع نمونهبرداری لازم بود.
نکته بعدی در مورد اندازه اين مربعهای نمونهبرداری (کوادرات) است. اندازه دو در دو متر هرگز برای مطالعات دشتی و بيابانی استفاده نمیشود. چهار مترمربع حتی از اندازه پوشش يک درختچه گز يا تاغ کمتر است. بر اساس تحقيقات لئونارد، دانشمند بلژيکی و از محققان مطالعات پوشش گياهی بيابانهای ايران، به دليل فاصله دوری که گياهان در چنين اکوسيستمهایی دارند، اندازه مربعهای نمونهبرداری بايد بسيار بزرگتر باشد. لئونارد حتی از مربعهای صد در صد متر استفاده کرده است. درباره جنگل نيز بهطور معمول مربعهایی که در بسياری از پژوهشهای اخير استفاده شده است، حدود ۲۰ در ۲۰ متر است. آنچه بايد در اين مربعهاي نمونهبرداری بررسی میشد -که در گزارش بههيچعنوان به آنها اشاره نشده است- عبارت است از:
۱) فهرست دقيق گونههای هر مربع
۲) ميزان پوشش و فراوانی آنها
۳) نمونهبرداری خاک و تعيين ويژگيهای فيزیکی و شيميایی در آزمايشگاه. سپس اين دادهها بايد به دقت تحليل شود که بر اساس اندکسهای معتبر تنوع زيستی مانند شانون و سيمسون چه تفاوتهايی دارند، چه گونههای اندمیکی در آنها وجود دارد و وضعيت حفاظتی اين گونهها بر اساس طبقهبندی اتحاديه جهانی حفاظت از محيط زيست (IUCN) چگونه است. در ضمن در هر مورد مشخص میشد که احداث اين لولهها انتقال آب، بقای گونهای و جمعيتی آنها را تا چه حد تحت تأثير قرار میداد.
در ادامه در گزارش به ۲۷ واحد عمده پوشش گياهی اشاره شده است که مشخص نيست اين تيپها بر اساس تحليل مربعهای نمونهبرداری است (که بايد توضيح داده شود چگونه با ۲۵ مربع میتوان ۲۶ تيپ را تشخيص داد!). آيا اين تيپها بر اساس مشاهدات چشمی يا فرض ذهنی نويسنده(گان) است؟ نام همه اين تيپها بر اساس ذکر نام جنس گياهی است که هيچکدام واجد اعتبار علمی نيست. برای نمونه در تيپ ۲۳ آمده است Gypsophila- Heliotropium- Pycnocycla- Andrachne Lycium – Capparis - Haplophyllum. در اين تيپ هفت جنس گياهی آمده است. نگارنده سالها در پوشش گياهی هم بخش جنگلی و هم بخش بيابانی منطقه تحقيق میکند؛ ما چنين ترکيبی از گياهان نميتوانيم به صورت جامعه داشته باشيم. براي نمونه مشخص نشده است کدام گونه جنس آفتابپرست؛ ما در مسير سمنان تا دامغان شش گونه از جنس آفتابپرست داريم.
در مورد بقيه نامها هم عين همين مورد است. به عبارتی اين ۲۶ تيپ فاقد اطلاعات علمی درخور اتکا درباره پوشش گياهی است و بر اساس آن نمیتوان نتيجه گرفت که اجرای اين طرح کدام جامعه گياهی يا گونه گياهی را تهديد خواهد کرد. جالب است که در ۱۸ مورد از ۲۶ تيپ نام درمنه آمده است! درمنه يک جنس گياهی بزرگ است که گونههای آن از سواحل خزر و تا بخش وسيعی از مناطق بيابانی ديده میشوند. در منطقه مدنظر حداقل پنج گونه از جنس درمنه است که تفاوت فاحش اکولوژیکی دارند؛ درصورتی که در جدول صفحه ۳-۵۷ فقط به دو نام اشاره شده است که اگر گونه درمنه اين ۱۸ تيپ مختلف از اين دو تشکيل شده باشند، کاملا غلط است. در جدول ۳-۵۷ فهرستی از ۹۶ گونه گياهی از مسير لولهکشيده آمده که بسيار جالب است. اگرچه نويسنده(گان) هيچ اشارهای به روششناسی تهيه اين جدول نکرده و نمیتوان فهميد آيا از مشاهدات مستقيم آنها بوده است یا نه؟
آيا از منابع تهيه شده است؟ آيا اين گونهها از ۲۵ کوادرات جمعآوری شدهاند؟ آيا اين نمونهها از مسير جمعآوری شده و در هر باريومی نگهداری میشوند؟ اما آنچه میتوان با ضريب اطمينان صد درصد گفت، اين جدول بههيچعنوان حتی ۱۰ درصد گونههای گياهی را که فقط در مسير خط لوله هستند، دربر نمیگیرد. برای نمونه بر اساس تحقيقات منتشرشده علمی و صدها کوادراتی که نگارنده از مناطق مختلف جنگلی، درختچه زاری و استپی و بيابانی ايران زدهام، وجود ۹۶ گونه گياهی از سواحل ماسهای، سپس محيطهای تالابی و رودخانهای، بعد در امتداد جنگلهای پهنبرگ و سپس درختچه زارها، ارسزارها، گراسلدهای آلپی و نيمهآلپی، مناطق پرشيب صخرهای، استپهای کوهستانی و سپس بيابانی نشاندهنده آن است که شرکت تهيهکننده اين گزارش يا متخصص پوشش گياهی نداشته است يا اگر هم داشته اين متخصص، دانش کافی نداشته است يا اينکه اصلا هدفش بررسی پوشش گياهی نبوده و فقط خواستهاند صفحاتی را پر کند و با علم به اينکه کميته ارزيابی فاقد متخصص گياهشناس است، بهراحتی احتمالا مانند صدها پروژه ديگر از آن عبور کند.
شايد ذکر يک مثال بتواند عمق سطحیبودن و غيرعلمیبودن اين گزارش را نشان دهد. نگارنده در تحقيقات خود در پارک ملی گلستان -که پوشش گياهی آن شباهت زيادی به مسير عبور لوله دارد- در گردنه یاغتیکلان در يک کوادرات ۲۰ در ۲۰ متر، ۱۲۰ گونه گياهی ثبت کرد. حال چگونه میتوان قبول کرد که در يک مسير ۴۵۰ کيلومتری، حتی اگر فقط عرض ۱۰۰ متر را هم در نظر بگيريم، فقط ۹۶ گونه گياهی وجود دارد؟ آيا کميته ارزيابی زيستمحيطی سازمان حفاظت محيط زيست اين گزارش را قبول دارد؟ جالب است که در اين فهرست ۹۶ گونهای تعدادی گونه معمول جنگلی و غيرجنگلی ذکر شده است که در مسير به فراوانی ديده میشوند. ظاهرا تهيهکننده اين فهرست آشنایی کافی با گياهشناسی نداشته است، زیرا تعداد قابل توجهی از اين نامها نهتنها از نظر املایی غلط است که بعضی مانند ترات اصلا در مسير رويش ندارند و مختص جنوب ايران است. از همه عجيبتر، ذکر نام فقط سه گونه گَوَن در فهرست است، درحالیکه اين جنس با حدود ۸۰۰ گونه، متنوعترين جنس گياهی ايران است. حتي دو نام اين سه نام هم نادرست است. از جنس Cousinia بهعنوان دومين جنس متنوع ايران با بيش از ۳۰۰ گونه خبری نيست که اتفاقا همراه با گون بسياری از گونههای آن اندميک بخش شرقی البرز هستند. باز از همه عجيبتر آن است که بسياری از جنسهایی که در ۲۶ تيپ گياهی ذکر شدهاند، حتی يک نماينده در جدول ديده نمیشود.
نتيجهگيری
شايد یکی از مهمترين انتقادهایی که به طرح انتقال آب خزر به سمنان میشود، مسئله تخريب جنگل و مراتع است که در اين گزارش ارزيابی هيچگونه اطلاعات مستدل و قابل اتکایی در آن وجود ندارد. از اين گزارش نمیتوان فهميد که چه مساحتی از جنگل و درختچهزار قطع میشود و کدام اکوسيستم دچار آسيب میشود. بهتازگی آقای مسعود تجريشی، معاون سازمان محيط زيست به قطع ۴۰ هکتار جنگل اشاره کردهاند. اين حرف کاملا غيرعلمی است. همانطورکه در گزارش ارزيابی زيستمحيطی آمده، خط لوله حداقل ۲۰ متر عرضی در مسير را بهکلی تخريب میکند، براساس فرمول اثر حاشيهای (edge effect) حداقل صد متر عرضی، هم پوشش گياهی و هم حيات جانوری در دو طرف لوله تحت تأثير تخريبهای آن قرار میگیرد. در جاهایی که عبور لوله، مسيرهای آبراههها يا ديوارههای پرشيب را قطع میکند، اين تأثيرات بسيار شگرف خواهد بود و تخريبهای عظيمی رخ میدهد. اگر ميزان تخريب را فقط عرض ۲۲۰ متری در نظر بگيريم، مساحت جنگل و پوشش درختچهای و استپی که در این مسير تخريب خواهد شد، هزار هکتار تخريب کامل و ۱۰ هزار هکتار بهشدت آشفته و آسيبدیده میشود. آنچه سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان جنگلها و مراتع باید از وزارت نيرو بخواهند، انجام يک ارزيابی دقيق و پژوهش گسترده در مسير است تا ميزان خساراتی را که به گونههای گياهی و جانوری وارد میشود، با دقت مشخص کنند. بههميندليل تيمهای گياهشناس و جانورشناس بايد در اين مسير ۴۵۰ کيلومتری حداقل در هر کيلومتر (و در شيبهای تند در هر ۵۰ متر تغيير ارتفاعی) گونههای گياهی و جانوری را با استفاده از روشهای دقيق علمی ثبت و با مختصات جیپیاس تعيين کرده و ضمن تهيه نقشه، ترکيب گونهای آنها را تعيين کنند. در غير اين صورت در اثر اجرای اين پروژه خسارتهای جبرانناپذيری به تنوع زيستی منطقه وارد میشود و ابعاد اين خسارتها هرگز شناخته نخواهد شد. در نتيجه وظيفه کميته ارزيابی سازمان حفاظت محيط زيست است که با ردکردن اين گزارش ارزيابی، تيمهای متخصص مستقل را مأمور تهيه گزارشی دقيق کند تا براساس آن بتواند در قبول يا رد پروژه تصميم درست بگيرد. ضمن آنکه بايد بخشهای ديگر گزارش توسط ساير متخصصان نقد شود و اگر در آن بخشها هم قصوری شده است، مشخص شود. نکته مهم ديگر اين است که گزارشهای ارزيابی بايد قبل از تأييد در دسترس همگان قرار گيرد تا ذینفعان و متخصصان مستقل بتوانند درباره آن اظهار نظر کنند.
حسین آخانی، استاد گياهشناسی دانشگاه تهران
منبع: روزنامه شرق
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید یا ثبت نام کنید .